قرارمان این نبود | گلایه دوباره زردشت اخوان ثالث از وضعیت خانه پدرش در تهران آموختن در طبیعت مدرسه | گفت وگو با نویسنده کتاب «عکس پشه ای» برای کودکان و نوجوانان نمایش فیلم های ایرانی «ملودی» و «دختر» در سینماهای کن سه جایزه مهم جشنواره آوانکا پرتغال در دستان «آن‌ها مرا دوست داشتند» رقابت فیلم کوتاه «نیجریه» در جشنواره فیلم کوتاه دانشجویی بنگلادش اهدای جایزه بهترین بازیگر جوایز ملی هند به «شاهرخ خان» کارگردانان مشغول کارند | نگاهی به سریال‌های جدید در دست ساخت دبیر نهمین مسابقه عکس سینمای ایران مشخص شد فرقی ندارد، روح جنگل باش اعلام ویژه‌برنامه‌های متنوع و زنده اربعین ۱۴۰۴ در شبکه افق «بهنوش بختیاری» با گریم فیلم جدیدش جوان شد! + عکس تمدید سومین رویداد آیینی «محرم شهر» «شروین حاجی پور» بازیگر شد «ایران امام رضا (ع)» راهبرد جامع برای هویت‌سازی ملی در سایه سیره رضوی است پخش سریال چینی‌زبان «رستاخیز یافته» از نتفلیکس صدرنشینی فیلم «چهار شگفت انگیز» در گیشه سینماهای جهان ریما رامین‌فر به سوگ مادرش نشست + عکس اهدای قلب سارایوو ۲۰۲۵ به «ویلم دفو» بازیگر آمریکایی
سرخط خبرها

حکایت نظریه آلبرت و کفش‌های آن سه مرد

  • کد خبر: ۲۴۱۳۷۱
  • ۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۷
حکایت نظریه آلبرت و کفش‌های آن سه مرد
در اوایل سده بیستم، سه مرد برای خرید کفش به یک مغازه کفش فروشی در زوریخ رفتند.

در اوایل سده بیستم، سه مرد برای خرید کفش به یک مغازه کفش فروشی در زوریخ رفتند. شاگرد مغازه کفش فروشی که جوانی لاغراندام با مو‌های پریشان و سبیل تنک بود، کفش‌های مغازه را به آن‌ها معرفی کرد و سایز پای آن‌ها را پرسید و کفش موردعلاقه هریک از آن‌ها را به آن‌ها داد. مرد اول کفشی را که انتخاب کرده بود پوشید و در پاسخ شاگرد مغازه که از وی پرسید چطور است، گفت: خوب است، فقط پشتش کمی پایم را می‌زند.

شاگرد مغازه گفت: ایراد ندارد، کفش‌های ما از آن کفش‌ها هستند که بعد از چند روز جا باز می‌کنند. مرد دوم نیز کفشی را که انتخاب کرده بود پوشید و در پاسخ شاگرد مغازه که از وی پرسید چطور است، گفت: خوب است، منتها مقداری برایم گشاد است و پایم داخلش بازی می‌کند. شاگرد مغازه گفت: ایراد ندارد، کفش‌های ما از آن کفش هاست که بعد از چند روز خودشان را جمع می‌کنند.

مرد سوم نیز کفشی را که انتخاب کرده بود پوشید و در پاسخ شاگرد مغازه که از وی پرسید چطور است، گفت: الان کاملا اندازه است، تا ببینیم در ادامه چطور می‌شوند.

شاگرد مغازه گفت: کفش‌های ما از آن کفش هاست که اندازه خودشان را حفظ می‌کنند و نه تنگ می‌شوند و نه گشاد و نه هیچ. در این لحظه هرسه مرد با هم یقه شاگرد مغازه را گرفتند و گفتند:‌ای بچه مزلف، به یکی می‌گویی گشاد می‌شود، به یکی می‌گویی تنگ می‌شود، به یکی می‌گویی همین اندازه می‌ماند، به نظر می‌رسد ما را مسخره کرده ای. در این لحظه صاحب مغازه از انبار به داخل مغازه آمد و سه مرد را دید که یقه شاگردش را گرفته اند. پرسید: اوا چطور شده است؟ سه مرد گفتند: به نظر می‌رسد که شاگردت ما را مسخره کرده است. صاحب مغازه رو به شاگرد کرد و گفت: آلبرت، تو آقایان را مسخره کرده ای؟

شاگرد مغازه گفت: خیر، این طور نیست، بلکه من به نظریه‌ای معتقدم که این پدیده را ممکن می‌کند و نام آن را نسبیت گذاشته ام و بر اساس آن همه این‌ها ممکن است. سه مرد که معلم و ناظم و دفتردار مدرسه پلی تکنیک فدرال در زوریخ بودند از نظریه شاگرد مغازه خوششان آمد و وی را به مدرسه پلی تکنیک بردند و او را ثبت نام کردند و وی که از نبوغ خاصی برخوردار بود، به تحصیل در رشته فیزیک پرداخت و پس از مدتی نظریه خود را نخست به طور خاص (نسبیت خاص) و سپس به صورت عام (نسبیت عام) منتشر کرد و منشأ تحولات بزرگی در فیزیک، فلسفه و صنعت کفش شد.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->